غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۳۱۱

از انبهی ماهی دریا به نهان گشته

انبه شده قالب‌ها تا پرده جان گشته

از فرقت آن دریا چون زهر شده شکر

زهر از هوس دریا آب حیوان گشته

در عشرت آن دریا نی این و نه آن بوده

بر ساحل این خشکی این گشته و آن گشته

اندر هوس دریا ای جان چو مرغابی

چندان تو چنین گفته کز عشق چنان گشته

دوش از شکم دریا برخاست یکی صورت

و آن غمزه‌اش از دریا بس سخته کمان گشته

دل گفت به زیر لب من جان نبرم از وی

سوگند به جان دل کان کار چنان گشته

از غمزه غمازی وز طرفه بغدادی

دل گشته چنان شادی جانم همدان گشته

در بیشه درافتاده در نیم شبی آتش

در پختن این شیران تا مغز پزان گشته

از شعله آن بیشه تابان شده اندیشه

تا قالب جان پیشه بی‌جا و مکان گشته

گرمابه روحانی آوخ چه پری خوان است

وین عالم گورستان چون جامه کنان گشته

از بهر چنین سری در سوسن‌ها بنگر

دستوری گفتن نی سر جمله زبان گشته

شمس الحق تبریزی درتافته از روزن

تا آنچ نیارم گفت چون ماه عیان گشته

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا