غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۳۰۵

کی باشد من با تو باده به گرو خورده

تو برده و من مانده من خرقه گرو کرده

در می شده من غرقه چون ساغر و چون کوزه

با یار درافتاده بی‌حاجب و بی‌پرده

صد نوش تو نوشیده تشریف تو پوشیده

صد جوش بجوشیده این عالم افسرده

از نور تو روشن دل چون ماه ز نور خور

وز بوی گلت خوشدل چون روغن پرورده

تا خود چه فسون گفتی با گل که شد او خندان

تا خود چه جفا گفتی با خارک پژمرده

یک لحظه بخندانی یک لحظه بگریانی

ای نادره صنعت‌ها در صنع درآورده

عاقل ز تو نازارد زان روی که زشت آید

ظلمت ز مه آشفته خاری ز گل آزرده

بس غصه رسول آمد از منعم و می‌گوید

ده مرده شکر خوردی بگذار یکی مرده

پس فکر چو بحر آمد حکمت مثل ماهی

در فکر سخن زنده در گفت سخن مرده

نی فکر چو دام آمد دریا پس این دام است

در دام کجا گنجد جز ماهی بشمرده

پس دل چو بهشتی دان گفتار زبان دوزخ

وین فکر چو اعرافی جای گنه و خرده

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا