غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۲۵۹

هله طبل وفا بزن که بیامد اوان تو

می چون ارغوان بده که شکفت ارغوان تو

بفشاریم شیره از شکرانگور باغ تو

بفشانیم میوه‌ها ز درخت جوان تو

بمران جان و عقل را ز سر خوان فضل خود

چه خورد یا چه کم کند مگسی دو ز خوان تو

طمع جمله طامعان بود از خرمنت جوی

دو ده مختصر بود دو جهان در جهان تو

همه روز آفتاب اگر ز ضیا تیغ می‌زند

به کم از ذره می‌شود ز نهیب سنان تو

چو زمین بوس می‌کند پی تو جان آسمان

به چه پر برپرد زمین به سوی آسمان تو

بنشیند شکسته پر سوی تو می‌کند نظر

که همین جاش می‌رسد مدد ارمغان تو

نه گذشته‌ست در جهان نه شب و نی سحرگهان

که دمم آتشین نشد ز دم پاسبان تو

نه مرا وعده کرده‌ای نه که سوگند خورده‌ای

که به هنگام برشدن برسد نردبان تو

چو بدان چشم عبهری به سوی بنده بنگری

بپرد جانش از مکان به سوی لامکان تو

بنوازیش کای حزین مخور اندوه بعد از این

که خروشید آسمان ز خروش و فغان تو

منم از مادر و پدر به نوازش رحیمتر

جهت پختگی تو برسید امتحان تو

بکنم باغ و جنتی و دوایی ز درد تو

بکنم آسمان تو به از این از دخان تو

همه گفتیم و اصل را بنگفتیم دلبرا

که همان به که راز تو شنوند از دهان تو

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا