غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۲۵۵

بنشسته به گوشه‌ای دو سه مست ترانه گو

ز دل و جان لطیفتر شده مهمان عنده

ز طرب چون حشر شود سرشان مستتر شود

فتد از جنگ و عربده سر مستان میان کو

ز اشارات روحشان ز صباح و صبوحشان

عسل و می روان شود به چپ و راست جوی جو

نفسیشان معانقه نفسیشان معاشقه

نفسی سجده طرب نفسی جنگ و گفت و گو

نفسی یار قندلب شکرین شکرنسب

به چنین حال بوالعجب تو از ایشان ادب مجو

به خدا خوب ساقیی که وفادار و باقیی

به حلیمی گناه جو به طبیعت نشاط خو

قدحی دو ز دست خود بده ای جان به مست خود

هله تا راز آسمان شنوی جمله مو به مو

تو بر او ریز جام می که حجاب وی است وی

هله تا از سعادتت برهد اوی او ز او

چو خرد غرق باده شد در دولت گشاده شد

سر هر کیسه کرم بگشاید که انفقوا

بهل آن پوست مغز بین صنم خوب نغز بین

هله بردار ابر را ز رخ ماه تو به تو

پس از این جمله آب‌ها نرود جز بجوی ما

من سرمست می‌کشم ز فراتش سبو سبو

من و دلدار نازنین خوش و سرمست همچنین

به گلستان جان روان ز گلستان رنگ و بو

نظری کن به چشم او به جمال و کرشم او

نظری کن به خال او به حق صحبت ای عمو

تو اگر در فرح نه‌ای که حریف قدح نه‌ای

چه برد طفل از لبش چو بود مست لبلبو

چو شدی محرم فلک سبک ای یار بانمک

بنگر ذره ذره را زده زیر بغل کدو

چو تف آفتاب زد ره ذرات بی‌عدد

بشکافید پرده شان نپذیرد دگر رفو

به لبانت ز دست شد سر او باز مست شد

زند او باز این زمان چو کبوتر بقوبقو

تو بخسپی و عشق و دل گذران بی ز غش و غل

ز ره خواب بر فلک خوش و سرمست دو به دو

بخورند از نخیل جان که ندیده‌ست انس و جان

رطب و تمر نادری که نگنجد در این گلو

که ابیت بمهجتی شرفا عند سیدی

ز طعام و شراب حق بخورم اندر آن غلو

هله امشب به خانه رو که دل مست شد گرو

چو شود روز خوش بیا شنو این را تمام تو

تو بگو باقی غزل که کند در همه عمل

که تویی عشق و عشق را نبود هیچ کس عدو

تو بگو کآب کوثری خوش و نوش و معطری

همه را سبز کن طری و ز پژمردگی بشو

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا