غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۱۶۷

دل آتش پذیر از توست برق و سنگ و آهن تو

مرا سیران کجا باشد مرا تحویل و رفتن تو

بدیدم بی‌تو من خود را تو دیدی بیخودم هم تو

به زیر خاک دررفتم نرفتم من بیا من تو

اگر گویم تو می‌گویی من آن ظلمت ز خود بینم

از آن ظلمت که می‌گریم سری چون ماه برزن تو

گریبانم دریدستم ز خود دامن کشیدستم

که تا گیری گریبانم کشی از مهر دامن تو

گریبانم دریدی تو و دامانم کشیدی تو

کدامم من چه نامم من مرا جان تو مرا تن تو

پشیمانم پشیمانم پشیمان تو پشیمان تو

چو سوسن صد زبانم من زبان و نطق و سوسن تو

دو چشمم خیره در رویت گهی چوگان گهی گویت

تویی حیران تویی چوگان تویی دو چشم روشن تو

به یک اندیشه حنظل را کنی بر من چو صد شکر

به یک اندیشه شکر را کنی چون زهر دشمن تو

تویی شکر تویی حنظل تویی اندیشه مبدل

تویی مور و سلیمان تو تویی خورشید و روزن تو

بدم من کافر احول شدم توحید را اکمل

تویی احول کن کافر تویی ایمان و مؤمن تو

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا