غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۱۳۵

ای شعشعه نور فلق در قبه مینای تو

پیمانه خون شفق پنگان خون پیمای تو

ای میل‌ها در میل‌ها وی سیل‌ها در سیل‌ها

رقصان و غلطان آمده تا ساحل دریای تو

با رفعت و آهنگ مه مه را فتد از سر کله

چون ماه رو بالا کند تا بنگرد بالای تو

در هر صبوحی بلبلان افغان کنان چون بی‌دلان

بر پرده‌های واصلان در روضه خضرای تو

ای جان‌ها دیدارجو دل‌ها همه دلدارجو

ای برگشاده چارجو در باغ باپهنای تو

یک جو روان ماء معین یک جوی دیگر انگبین

یک جوی شیر تازه بین یک جو می حمرای تو

تو مهلتم کی می‌دهی می بر سر می می‌دهی

کو سر که تا شرحی کنم از سرده صهبای تو

من خود کی باشم آسمان در دور این رطل گران

یک دم نمی‌یابد امان از عشق و استسقای تو

ای ماه سیمین منطقه با عشق داری سابقه

وی آسمان هم عاشقی پیداست در سیمای تو

عشقی که آمد جفت دل شد بس ملول از گفت دل

ای دل خمش تا کی بود این جهد و استقصای تو

دل گفت من نای ویم نالان ز دم‌های ویم

گفتم که نالان شو کنون جان بنده سودای تو

انا فتحنا بابکم لا تهجروا اصحابکم

حمدا لعشق شامل بگرفته سر تا پای تو

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا