غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۱۰۴

شب که جهان است پر از لولیان

زهره زند پرده شنگولیان

بیند مریخ که بزم است و عیش

خنجر و شمشیر کند در میان

ماه فشاند پر خود چون خروس

پیش و پسش اختر چون ماکیان

دیده غماز بدوزد فلک

تا که گواهی ندهد بر کیان

خفته گروهی و گروهی به صید

تا کی کند سود و کی دارد زیان

پنج و شش است امشب مهره قمار

سست میفکن لب چون ناشیان

جام بقا گیر و بهل جام خواب

پرده بود خواب و حجاب عیان

ساقی باقی است خوش و عاشقان

خاک سیه بر سر این باقیان

زهر از آن دست کریمش بنوش

تا که شوی مهتر حلواییان

عشق چو مغز است جهان همچو پوست

عشق چو حلوا و جهان چون تیان

حلق من از لذت حلوا بسوخت

تا نکنم حلیه حلوا بیان

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا