غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۰۷۱

هر چه کنی تو کرده من دان

هر چه کند تن کرده بود جان

چشم منی تو گوش منی تو

این دو بگفتم باقی می‌دان

گر به جهان آن گنج نبودی

بهر چه بودی خانه ویران

گنج طلب کن ای پدر من

دست بجنبان دست بجنبان

بوی خوش او رهبر ما شد

تا گل و ریحان تا گل و ریحان

ذره به ذره مشتریندت

گوهر خود را هین مده ارزان

موش درآید گربه درآید

گر بگشایی تو سر انبان

عشق چو باشد کم نشود جان

دور مبادا سایه جانان

باقی این را هم تو بگویی

ای مه مه رو زهره تابان

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا