غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۰۶۴

باز فروریخت عشق از در و دیوار من

باز ببرید بند اشتر کین دار من

بار دگر شیر عشق پنجه خونین گشاد

تشنه خون گشت باز این دل سگسار من

باز سر ماه شد نوبت دیوانگی است

آه که سودی نکرد دانش بسیار من

بار دگر فتنه زاد جمره دیگر فتاد

خواب مرا بست باز دلبر بیدار من

صبر مرا خواب برد عقل مرا آب برد

کار مرا یار برد تا چه شود کار من

سلسله عاشقان با تو بگویم که چیست

آنک مسلسل شود طره دلدار من

خیز دگربار خیز خیز که شد رستخیز

مایه صد رستخیز شور دگربار من

گر ز خزان گلستان چون دل عاشق بسوخت

نک رخ آن گلستان گلشن و گلزار من

باغ جهان سوخته باغ دل افروخته

سوخته اسرار باغ ساخته اسرار من

نوبت عشرت رسید ای تن محبوس من

خلعت صحت رسید ای دل بیمار من

پیر خرابات هین از جهت شکر این

رو گرو می‌بنه خرقه و دستار من

خرقه و دستار چیست این نه ز دون همتی است

جان و جهان جرعه‌ای است از شه خمار من

داد سخن دادمی سوسن آزادمی

لیک ز غیرت گرفت دل ره گفتار من

شکر که آن ماه را هر طرفی مشتری است

نیست ز دلال گفت رونق بازار من

عربده قال نیست حاجت دلال نیست

جعفر طرار نیست جعفر طیار من

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا