غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۰۶۱

بوسه بده خویش را ای صنم سیمتن

ای به خطا تو مجوی خویشتن اندر ختن

گر به بر اندرکشی سیمبری چون تو کو

بوسه جان بایدت بر دهن خویش زن

بهر جمال تو است جندره حوریان

عکس رخ خوب توست خوبی هر مرد و زن

پرده خوبی تو شقه زلف تو است

ور نه برون تافتی نور تو ای خوش ذقن

آمد نقاش تن سوی بتان ضمیر

دست و دلش درشکست باز بماندش دهن

این قفس پرنگار پرده مرغ دل است

دل تو بنشناختی از قفس دل شکن

پرده برانداخت دل از گل آدم چنانک

سجده درآمد ملک گشت به دل مفتتن

واسطه برخاستی گر نفسی ترک عشق

پیش نشستی به لطف کای چلپی کیمسن

چشم شدی غیب بین گر نظر شمس دین

مفخر تبریزیان بر تو شدی غمزه زن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا