غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۰۵۲

ای آنک از میانه کران می‌کنی مکن

با ما ز خشم روی گران می‌کنی مکن

دربند سود خویشی و اندر زیان ما

کس زین نکرد سود زیان می‌کنی مکن

راضی شدی که بیش نجویی زیان ما

این از پی رضای کیان می‌کنی مکن

بر جای باده سرکه غم می‌دهی مده

در جوی آب خون چه روان می‌کنی مکن

از چهره‌ام نشاط طرب می‌بری مبر

بر چهره‌ام ز دیده نشان می‌کنی مکن

مظلوم می‌کشی و تظلم همی‌کنی

خود راه می‌زنی و فغان می‌کنی مکن

پایم به کار نیست که سرمست دلبرم

مر مست را بهل چه کشان می‌کنی مکن

گویی بیا که بر تو کنم صبر را شبان

بر بره گرگ را چه شبان می‌کنی مکن

در روز زاهدی و به شب زاهدان کشی

امشب که آشتی است همان می‌کنی مکن

ای دوستان ز رشک تو خصمان همدگر

این دوست را چه دشمن آن می‌کنی مکن

گویی که می مخور پس اگر می همی‌دهی

مخمور را چه خشک دهان می‌کنی مکن

گویی چو تیر راست رو اندر هوای ما

پس تیر راست را چه کمان می‌کنی مکن

گویی خموش کن تو خموشم نمی‌هلی

هر موی را ز عشق زبان می‌کنی مکن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا