غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۰۲۹

ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن

وی آهوی معانی آمد گه چریدن

ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده

بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن

آمد تو را فتوحی روحی چگونه روحی

کو چون خیال داند در دیده‌ها دویدن

این دم حکم بیاید تعلیم نو نماید

بی‌گوش سر شنیدن بی‌دیده ماه دیدن

داند سبل ببردن هم مرده زنده کردن

هم تخت و بخت دادن هم بنده پروریدن

آن یوسف معانی و آن گنج رایگانی

خود را اگر فروشد دانی عجب خریدن

کو مشتری واقف در دو دم مخالف

در پرده ساز کردن در پرده‌ها دویدن

ای عاشق موفق وی صادق مصدق

می‌بایدت چو گردون بر قطب خود تنیدن

در بیخودی تو خود را می‌جوی تا بیابی

زیرا فراق صعب است خاصه ز حق بریدن

لب را ز شیر شیطان می‌کوش تا بشویی

چون شسته شد توانی پستان دل مکیدن

ای عشق آن جهانی ما را همی‌کشانی

احسنت ای کشنده شاباش ای کشیدن

هم آفتاب داند از شرق رو نمودن

ار نی به مرکز او نتوان به تک رسیدن

خامش که شرح دل را گر راه گفت بودی

در کوه درفتادی چون بحر برطپیدن

تبریز شمس دین را هم ناگهان ببینی

وآنگه از او بیابی صبح ابد دمیدن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا