غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۰۲۵

ای به انکار سوی ما نگران

من نیم با تو دودل چون دگران

سخن تلخ چه می‌اندیشی

ای تو سرمایه جمله شکران

بر دل سوخته‌ام آبی زن

که تویی دلبر پرخون جگران

ز غمم همچو کمان تیر مزن

چه زنی تیر سوی بی‌سپران

با گل از تو گله‌ها می‌کردم

گفت من هم ز ویم جامه دران

گفت نرگس که ز من پرس او را

که منم بنده صاحب نظران

که چو من جمله چمن سوخته‌اند

ز آتش او ز کران تا به کران

مه و خورشید ز عشق رخ او

اندر این چرخ ز زیر و زبران

بحر در جوش از این آتش تیز

چرخ خم داده از این بار گران

کوه بسته‌ست کمر خدمت را

که شماریش ز بسته کمران

بانگ ارواح به من می‌آید

که بگو حالت این بی‌صوران

با کی گویم به جهان محرم کو

چه خبر گویم با بی‌خبران

ظاهر بحر بود جای خسان

باطن بحر مقام گهران

ظاهر و باطن من خاک خسی

کو بر این بحر بود ره گذران

غزل بی‌سر و بی‌پایان بین

که ز پایان بردت تا به سران

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا