غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۰۰۳

همه خوردند و بخفتند و تهی گشت وطن

وقت آن شد که درآییم خرامان به چمن

دامن سیب کشانیم سوی شفتالو

ببریم از گل تر چند سخن سوی سمن

نوبهاران چون مسیحی است فسون می‌خواند

تا برآیند شهیدان نباتی ز کفن

آن بتان چون جهت شکر دهان بگشادند

جان به بوسه نرسد مست شد از بوی دهن

تاب رخسار گل و لاله خبر می‌دهدم

که چراغی است نهان گشته در این زیر لگن

برگ می‌لرزد و بر شاخ دلم می‌لرزد

لرزه برگ ز باد و دلم از خوب ختن

دست دستان صبا لخلخه را شورانید

تا بیاموخت به طفلان چمن خلق حسن

باد روح قدس افتاد و درختان مریم

دست بازی نگر آن سان که کند شوهر و زن

ابر چون دید که در زیر تتق خوبانند

برفشانید نثار گهر و در عدن

چون گل سرخ گریبان ز طرب بدرانید

وقت آن شد که به یعقوب رسد پیراهن

چون عقیق یمنی لب دلبر خندید

بوی یزدان به محمد رسد از سوی یمن

چند گفتیم پراکنده دل آرام نیافت

جز بر آن زلف پراکنده آن شاه زمن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا