غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۹۸

به خدا گل ز تو آموخت شکر خندیدن

به خدا که ز تو آموخت کمر بندیدن

به خدا چرخ همان دید که من دیدستم

ور نه دیدی ز چه بودیش به سر گردیدن

گفتم ای نی تو چنین زار چرا می نالی

گفت خوردم دم او شرط بود نالیدن

گفتم ای ماه نو این جمله گداز تو ز چیست

گفت کاهش دهدم فایده بالیدن

فایده زفت شدن در کمی و کاستن است

از پی خرج بود مکسبه‌ها ورزیدن

پر پروانه پی درک تف شمع بود

چونک آن یافت نخواهد پر و دریازیدن

در فنا جلوه شود فایده هستی‌ها

پس نباید ز بلا گریه و درچغزیدن

پس خمش باش همی‌خور ز کمان‌هاش خدنگ

چون هنر در کمیت خواهد افزاییدن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا