غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۸۸

چه شکر داد عجب یوسف خوبی به لبان

که شد ادریسش قیماز و سلیمان به لبان

به شکرخانه او رفته به سر لب شکران

مانده اندر عجبش خیره همه بوالعجبان

خبر افتاد که گرگی طمع یوسف کرد

همه گرگان شده از خجلت این گرگ شبان

چه خوشی‌های نهان است در آن درد و غمش

که رمیدند ز دارو همه درمان طلبان

بس بود هستی او مایه هر نیست شده

بس بود مستی او عذر همه بی‌ادبان

عارف از ورزش اسباب بدان کاهل شد

که همان بی‌سببی شد سبب بی‌سببان

خیز کامروز ز اقبال و سعادت باری

طرب اندر طرب است از مدد بوطربان

من بر آن بودم کز جان و دل تفسیده

بازگویی صفت عشق به روزان و شبان

شمس تبریزی مرا دوش همی‌گفت خموش

چون تو را عشق لب ماست نگهدار زبان

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا