غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۷۹

عاشقان را مژده‌ای از سرفراز راستین

مژده مر دل را هزار از دلنواز راستین

مژده مر کان‌های زر را از برای خالصیش

هست نقاد بصیر و هست گاز راستین

مژده مر کسوه بقا را کز پی عمر ابد

هستش از اقبال و دولت‌ها طراز راستین

فرخا زاغی که در زاغی نماند بعد از این

پیش شمس الدین درآید گشت باز راستین

حبذا دستی که او بستم درازی کم کند

دست در فتراک او زد شد دراز راستین

شد دراز آن دست او تا بگذرید او را ختن

تا گرفت از جیب معشوقی طراز راستین

بعد از آن خوب طرازی چون شود همدست او

دو به دو چون مست گشته گفته راز راستین

چشم بگشاید ببیند از ورای وهم و روح

آنک بر ترک طرازی کرد ناز راستین

شاه تبریزی کریمی روح بخشی کاملی

در فرازی در وصال و ملک باز راستین

ملک جانی‌ها نه ملک فانیی جسمانیی

تا شود جان‌ها ز ملکش چشم باز راستین

مرحبا ای شاه جان‌ها مرحبا ای فر و حسن

ملک بخش بندگان و کارساز راستین

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا