غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۷۰

مطربا بردار چنگ و لحن موسیقار زن

آتش از جرمم بیار و اندر استغفار زن

ای کلیم عشق بر فرعون هستی حمله بر

بر سر او تو عصای محو موسی وار زن

عقل از بهر هوس‌ها دارداری می کند

زود چشمش را ببند و بهر او تو دار زن

ور بگوید من به دانش نظم کاری می کنم

آتشی دست آور و در نظم و اندر کار زن

در غریبستان جان تا کی شوی مهمان خاک

خاک اندر چشم این مهمان و مهمان دار زن

مطربا حسنت ز پرگار خرد بیرونتر است

خیمه عشرت برون از عقل و از پرگار زن

تار چنگت را ز پود صرف می جانی بده

زان حراره کهنه نوبخت بر اوتار زن

بر در مخدوم شمس الدین ز دیده آب زن

در همه هستی ز نار چهره او نار زن

از یکی دستان او خورشید و مه را خفته کن

پس نهان زو چنگ اندر دولت بیدار زن

عقل هشیارت قبایی دوخت بهر شمس دین

تو ز عشق او به چشم منکران مسمار زن

بر براق عشق بنشین جانب تبریز رو

و آنگهی زانو ز بهر غمزه خون خوار زن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا