غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۶۳

پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من

غمگسار و همنشین و مونس شب‌های من

ای شنیده وقت و بی‌وقت از وجودم ناله‌ها

ای فکنده آتشی در جمله اجزای من

در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی

جفت گردد بانگ که با نعره و هیهای من

ای ز هر نقشی تو پاک و ای ز جان‌ها پاکتر

صورتت نی لیک مغناطیس صورت‌های من

چون ز بی‌ذوقی دل من طالب کاری بود

بسته باشم گر چه باشد دلگشا صحرای من

بی تو باشد جیش و عیش و باغ و راغ و نقل و عقل

هر یکی رنج دماغ و کنده‌ای بر پای من

تا ز خود افزون گریزم در خودم محبوستر

تا گشایم بند از پا بسته بینم پای من

ناگهان در ناامیدی یا شبی یا بامداد

گوییم اینک برآ بر طارم بالای من

آن زمان از شکر و حلوا چنان گردم که من

گم کنم کاین خود منم یا شکر و حلوای من

امشب از شب‌های تنهایی است رحمی کن بیا

تا بخوانم بر تو امشب دفتر سودای من

همچو نای انبان در این شب من از آن خالی شدم

تا خوش و صافی برآید ناله‌ها و وای من

زین سپس انبان بادم نیستم انبان نان

زانک از این ناله است روشن این دل بینای من

درد و رنجوری ما را داروی غیر تو نیست

ای تو جالینوس جان و بوعلی سینای من

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا