غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۶۱

نوبهارا جان مایی جان‌ها را تازه کن

باغ‌ها را بشکفان و کشت‌ها را تازه کن

گل جمال افروخته‌ست و مرغ قول آموخته‌ست

بی صبا جنبش ندارند هین صبا را تازه کن

سرو سوسن را همی‌گوید زبان را برگشا

سنبله با لاله می گوید وفا را تازه کن

شد چناران دف زنان و شد صنوبر کف زنان

فاخته نعره زنان کوکو عطا را تازه کن

از گل سوری قیام و از بنفشه بین رکوع

برگ رز اندر سجود آمد صلا را تازه کن

جمله گل‌ها صلح جو و خار بدخو جنگ جو

خیز ای وامق تو باری عهد عذرا تازه کن

رعد گوید ابر آمد مشک‌ها بر خاک ریخت

ای گلستان رو بشو و دست و پا را تازه کن

نرگس آمد سوی بلبل خفته چشمک می زند

کاندرآ اندر نوا عشق و هوا را تازه کن

بلبل این بشنید از او و با گل صدبرگ گفت

گر سماعت میل شد این بی‌نوا را تازه کن

سبزپوشان خضرکسوه همی‌گویند رو

چون شکوفه سر سر اولیا را تازه کن

وان سه برگ و آن سمن وان یاسمین گویند نی

در خموشی کیمیا بین کیمیا را تازه کن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا