غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۲۱

ای ساقی و دستگیر مستان

دل را ز وفای مست مستان

ای ساقی تشنگان مخمور

بس تشنه شدند می پرستان

از دست به دست می روان کن

بر دست مگیر مکر و دستان

سررشته نیستی به ما ده

در حسرت نیستند هستان

چون قیصر ما به قیصریه‌ست

ما را منشان به آبلستان

هر جا که می است بزم آن جاست

هر جا که وی است نک گلستان

یک جام برآر همچو خورشید

عالی کن از آن نهال پستان

دیدار حق است مؤمنان را

خوارزم نبیند و دهستان

منکر ز برای چشم زخمت

همچو سر خر میان بستان

گر در دل او نمی‌نشیند

خوش در دل ما نشسته است آن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا