غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۰۹

دل معشوق سوزیده است بر من

وزان سوزش جهان را سوخت خرمن

بزد آتش به جان بنده شمعی

کز او شد موم جان سنگ و آهن

بدید آمد از آن آتش به ناگه

میان شب هزاران صبح روشن

به کوی عشق آوازه درافتاد

که شد در خانه دل شکل روزن

چه روزن کآفتاب نو برآمد

که سایه نیست آن جا قدر سوزن

از آن نوری که از لطفش برسته‌ست

ز آتش گلبن و نسرین و سوسن

از آن سو بازگرد ای یار بدخو

بدین سو آ که این سوی است مؤمن

به سوی بی‌سوی جمله بهار است

به هر سو غیر این سرمای بهمن

چو شمس الدین جان آمد ز تبریز

تو جان کندن همی‌خواهی همی‌کن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا