غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۰۱

ز زخم دف کفم بدرید ای جان

چه بستی کیسه را دستی بجنبان

گشادی کن بجنب آخر نه سنگی

نه سنگی هم گشاید آب حیوان

مروت را مگر سیلاب برده‌ست

که پیدا نیست گرد او به میدان

درافکن کهنه‌ای گر زر نداری

تو را جز ریش کهنه نیست درمان

چو دستت بسته و ریشت گشاده‌ست

بجنبان ریش را ای ریش جنبان

گلو بگرفت و آوازم ز نعره

مگر بسته است راه گوش اخوان

اگر راه است آبی را در این ناو

چرا چرخی و سنگی نیست گردان

وگر این سنگ گردان است کو آرد

زهی مهمانی بی‌آب و بی‌نان

به طیبت گفتم این نکته مرنجید

مدارید از مزح خاطر پریشان

گلو مخراش و زیر لب بخوانش

دهانت پر کند از در و مرجان

مسلم دان خدا را خوان نهادن

خمش کن این کرم را نیست پایان

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا