غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۸۹۵

بفریفتیم دوش و پرندوش به دستان

خوردم دغل گرم تو چون عشوه پرستان

دی عهد نکردی بروم بازبیایم

سوگند نخوردی که بجویم دل مستان

گفتی که به بستان بر من چاشت بیایید

رفتی تو سحرگاه و ببستی در بستان

ای عشوه تو گرمتر از باد تموزی

وی چهره تو خوبتر از روی گلستان

دانی که دغل از چو تو یاری به چه ماند

در عین تموزی بجهد برق زمستان

گر زانک تو را عشوه دهد کس گله کم کن

صد شعبده کردی تو یکی شعبده بستان

بر وعده مکن صبر که گر صبر نبودی

هرگز نرسیدی مدد از نیست بهستان

ور نه بکنم غمز و بگویم که سبب چیست

زان سان که تو اقرار کنی که سبب است آن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا