غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۸۶۶

ای کار من از تو زر ای سیمبر مستان

هم سیم به یادم ده هم سیم و زرم بستان

در عین زمستانی چون گرم کنی مرکب

از گرمی میدانت برسوزد تابستان

گر طفلک یک روزه شب‌های تو را بیند

از شیر بری گردد وز مادر وز پستان

ای وای از آن ساعت کاین خاطر چون پیلم

سرمست شما گردد یاد آرد هندستان

روزی که تب مرگم یک باره فروگیرد

هر پاره ز من گردد از آتش تب سستان

تو از پس پرده دل ناگاه سری درکن

تا هر سر موی من گردند چو سرمستان

هر خاطر من بکری بر بام و در از عشقت

چندان بکند شیوه چندان بکند دستان

تا تابش روی تو درپیچد در هر یک

وز چون تو شهی گردد هر خاطرم آبستان

شمس الحق تبریزی هر کس که ز تو پرسد

می بینم و می گویم از رشک کدام است آن

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا