گه چرخ زنان همچون فلکم
گه بال زنان همچون ملکم
چرخم پی حق رقصم پی حق
من زان ویم نی مشترکم
چون دید مرا بخرید مرا
آن کان نمک زان بانمکم
شیر است یقین در بیشه جان
بدرید یقین انبان شکم
آن کو به قضا دادهست رضا
قاضی کندش روزی ملکم
یأجوج منم مأجوج منم
حد نیست مرا هر چند یکم
بربند دهان در باغ درآ
تا کم نکنی خطهای چکم