غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۷۲۲

بدار دست ز ریشم که باده‌ای خوردم

ز بیخودی سر و ریش و سبال گم کردم

ز پیشگاه و ز درگاه نیستم آگاه

به پیشگاه خرابات روی آوردم

خرد که گرد برآورد از تک دریا

هزار سال دود درنیابد او گردم

فراختر ز فلک گشت سینه تنگم

لطیفتر ز قمر گشت چهره زردم

دکان جمله طبیبان خراب خواهم کرد

که من سعادت بیمار و داروی دردم

شرابخانه عالم شده‌ست سینه من

هزار رحمت بر سینه جوامردم

هزار حمد و ثنا مر خدای عالم را

که دنگ عشقم و از ننگ خویشتن فردم

چو خاک شاه شدم ارغوان ز من رویید

چو مات شاه شدم جمله لعب را بردم

چو دانه‌ای که بمیرد هزار خوشه شود

شدم به فضل خدا صد هزار چون مردم

منم بهشت خدا لیک نام من عشق است

که از فشار رهد هر دلی کش افشردم

رهد ز تیر فلک وز سنان مریخش

هر آن مرید که او را به عشق پروردم

چو آفتاب سعادت رسید سوی حمل

دو صد تموز بجوشید از دی سردم

خموش باش که گر نی ز خوف فتنه بدی

هزار پرده دریدی زبان من هر دم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا