غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۷۰۸

ای گوش من گرفته تویی چشم روشنم

باغم چه می بری چو تویی باغ و گلشنم

عمری است کز عطای تو من طبل می خورم

در سایه لوای کرم طبل می زنم

می مالم این دو چشم که خواب است یا خیال

باور نمی‌کنم عجب ای دوست کاین منم

آری منم ولیک برون رفته از منی

چون ماه نو ز بدر تو باریک می تنم

در تاج خسروان به حقارت نظر کنم

تا شوق روی توست مها طوق گردنم

با ماهیان ز بحر تو من نزل می خورم

با خاکیان ز رشک تو چون آب و روغنم

گر چه ز بحر صنعت من آب خوردنی است

چون ماهیم نبیند کس آب خوردنم

گر ناخن جفا بخراشد رگ مرا

من خوش صدا چو چنگ ز آسیب ناخنم

خود پی ببرده‌ای تو که رگ دار نیستم

گر می جهد رگی بنما تاش برکنم

گفتی چه کار داری بر نیست کار نیست

گر نیست نیستم ز چه شد نیست مسکنم

نفخ قیامتی تو و من شخص مرده‌ام

تا جان نوبهاری و من سرو و سوسنم

من نیم کاره گفتم باقیش تو بگو

تو عقل عقل عقلی و من سخت کودنم

من صورتی کشیدم جان بخشی آن توست

تو جان جان جانی و من قالب تنم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا