مثنوی معنویدفتر ششممولوی

بخش ۱۰۳ – حکایت آن پادشاه و وصیت کردن او سه پسر خویش را کی درین سفر در ممالک من فلان جا چنین ترتیب نهید و فلان جا چنین نواب نصب کنید اما الله الله به فلان قلعه مروید و گرد آن مگردید

بود شاهی شاه را بد سه پسر

هر سه صاحب‌فطنت و صاحب‌نظر

هر یکی از دیگری استوده‌تر

در سخا و در وغا و کر و فر

پیش شه شه‌زادگان استاده جمع

قره العینان شه هم‌چون سه شمع

از ره پنهان ز عینین پسر

می‌کشید آبی نخیل آن پدر

تا ز فرزند آب این چشمه شتاب

می‌رود سوی ریاض مام و باب

تازه می‌باشد ریاض والدین

گشته جاری عینشان زین هر دو عین

چون شود چشمه ز بیماری علیل

خشک گردد برگ و شاخ آن نخیل

خشکی نخلش همی‌گوید پدید

که ز فرزندان شجر نم می‌کشید

ای بسا کاریز پنهان هم‌چنین

متصل با جانتان یا غافلین

ای کشیده ز آسمان و از زمین

مایه‌ها تا گشته جسم تو سمین

عاریه‌ست این کم همی‌باید فشارد

کانچ بگرفتی همی‌باید گزارد

جز نفخت کان ز وهاب آمدست

روح را باش آن دگرها بیهدست

بیهده نسبت به جان می‌گویمش

نی بنسبت با صنیع محکمش

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا