غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۶۶۵

عاشقی بر من پریشانت کنم

کم عمارت کن که ویرانت کنم

گر دو صد خانه کنی زنبوروار

چون مگس بی‌خان و بی‌مانت کنم

تو بر آنک خلق را حیران کنی

من بر آنک مست و حیرانت کنم

گر که قافی تو را چون آسیا

آرم اندر چرخ و گردانت کنم

ور تو افلاطون و لقمانی به علم

من به یک دیدار نادانت کنم

تو به دست من چو مرغی مرده‌ای

من صیادم دام مرغانت کنم

بر سر گنجی چو ماری خفته‌ای

من چو مار خسته پیچانت کنم

خواه دلیلی گو و خواهی خود مگو

در دلالت عین برهانت کنم

خواه گو لاحول خواهی خود مگو

چون شهت لاحول شیطانت کنم

چند می باشی اسیر این و آن

گر برون آیی از این آنت کنم

ای صدف چون آمدی در بحر ما

چون صدف‌ها گوهرافشانت کنم

بر گلویت تیغ‌ها را دست نیست

گر چو اسماعیل قربانت کنم

چون خلیلی هیچ از آتش مترس

من ز آتش صد گلستانت کنم

دامن ما گیر اگر تردامنی

تا چو مه از نور دامانت کنم

من همایم سایه کردم بر سرت

تا که افریدون و سلطانت کنم

هین قرائت کم کن و خاموش باش

تا بخوانم عین قرآنت کنم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا