غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۶۲۲

تو ز من ملول گشتی که من از تو ناشتابم

صنما چه می شتابی که بکشتی از شتابم

تو رئیسی و امیری دم و پند کس نگیری

صنما چه زودسیری که ز سیریت خرابم

چه شود اگر زمانی بدهی مرا امانی

که نه سیخ سوزد ای جان نه تبه شود کبابم

چه شود اگر بسازی نشتابی و نتازی

نشود دلم نمازی چو ببرد یار آبم

تو چه عاشق فراقی چه ملولی و چه عاقی

ز کف جز تو ساقی ندهد طرب شرابم

بتپد دلم که ناگه برود به حجره آن مه

چو نهان شد آفتابم به دو دیده چون سحابم

به کمی چو ذره‌هایم من اگر گشاده پایم

چه کنم وفا ندارد به طلوع آفتابم

عجب آسمان چه بارد که زمین مطیع نبود

تو هر آنچ پیشم آری چه کنم که برنتابم

تو چو من اگر بجویی به شمار خاک یابی

چو تویی اگر بجویم به چراغ‌ها نیابم

نفسی وجود دارم که تو را سجود آرم

که سجود توست جانا دعوات مستجابم

تو بگفتیم که دل را ز جهانیان فروشو

دل خود چگونه شویم چو ببرد هجرت آبم

صنما چو من کم آید به کمی و جان سپاری

که ز رشک دل کبابم و به اشک چون سحابم

به سحر تویی صبوحم به سفر تویی فتوحم

به بدل تویی بهشتم به عمل تویی ثوابم

تو چو بوبک ربابی به ستیزه تن زدستی

من خسته از ستیزت به نفیر چون ربابم

تو نه آن شکرجوابی که جواب من نیایی

مگر احمقم گرفتی که سکوت شد جوابم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا