غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۵۱۸

من آن ماهم که اندر لامکانم

مجو بیرون مرا در عین جانم

تو را هر کس به سوی خویش خواند

تو را من جز به سوی تو نخوانم

مرا هم تو به هر رنگی که خوانی

اگر رنگین اگر ننگین ندانم

گهی گویی خلاف و بی‌وفایی

بلی تا تو چنینی من چنانم

به پیش کور هیچم من چنانم

به پیش گوش کر من بی‌زبانم

گلابه چند ریزی بر سر چشم

فروشو چشم از گل من عیانم

لباس و لقمه‌ات گل‌های رنگین

تو گل خواری نشایی میهمانم

گل است این گل در او لطفی است بنگر

چو لطف عاریت را واستانم

من آب آب و باغ باغم ای جان

هزاران ارغوان را ارغوانم

سخن کشتی و معنی همچو دریا

درآ زوتر که تا کشتی برانم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا