غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۵۰۵

یکی مطرب همی‌خواهم در این دم

که نشناسد ز مستی زیر از بم

حریفی نیز خواهم غمگساری

ز بی‌خویشی نداند شادی از غم

همه اجزای او مستی گرفته

مبدل گشته از اولاد آدم

مسلمانی منور گشته از وی

مسلم گشته از هستی مسلم

چو با نه کس بیاید بشمری ده

ده تو نه بود از ده یکی کم

خدایا نوبتی مست بفرست

که ما از می دهل کردیم اشکم

دهل کوبان برون آییم از خویش

که ما را عزم ساقی شد مصمم

دهلزن گر نباشد عید عید است

جهان پرعید شد والله اعلم

پراکنده بخواهم گفت امروز

چه گوید مرد درهم جز که درهم

مگر ساقی بینداید دهانم

از آن جام و از آن رطل دمادم

مرادم کیست زین‌ها شمس تبریز

ازیرا شمس آمد جان عالم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا