غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۴۲۴

بگفتم عذر با دلبر که بی‌گه بود و ترسیدم

جوابم داد کای زیرک بگاهت نیز هم دیدم

بگفتم ای پسندیده چو دیدی گیر نادیده

بگفت او ناپسندت را به لطف خود پسندیدم

بگفتم گر چه شد تقصیر دل هرگز نگردیده‌ست

بگفت آن را هم از من دان که من از دل نگردیدم

بگفتم هجر خونم خورد بشنو آه مهجوران

بگفت آن دام لطف ماست کاندر پات پیچیدم

چو یوسف کابن یامین را به مکر از دشمنان بستد

تو را هم متهم کردند و من پیمانه دزدیدم

بگفتم روز بی‌گاه است و بس ره دور گفتا رو

به من بنگر به ره منگر که من ره را نوردیدم

به گاه و بی‌گه عالم چه باشد پیش این قدرت

که من اسرار پنهان را بر این اسباب نبریدم

اگر عقل خلایق را همه بر همدگر بندی

نیابد سر لطف ما مگر آن جان که بگزیدم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا