غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۳۸۶

آمد بهار ای دوستان منزل به سروستان کنیم

تا بخت در رو خفته را چون بخت سرو استان کنیم

همچون غریبان چمن بی‌پا روان گشته به فن

هم بسته پا هم گام زن عزم غریبستان کنیم

جانی که رست از خاکدان نامش روان آمد روان

ما جان زانوبسته را هم منزل ایشان کنیم

ای برگ قوت یافتی تا شاخ را بشکافتی

چون رستی از زندان بگو تا ما در این حبس آن کنیم

ای سرو بر سرور زدی تا از زمین سر ورزدی

سر در چه سیر آموختت تا ما در آن سیران کنیم

ای غنچه گلگون آمدی وز خویش بیرون آمدی

با ما بگو چون آمدی تا ما ز خود خیزان کنیم

آن رنگ عبهر از کجا وان بوی عنبر از کجا

وین خانه را در از کجا تا خدمت دربان کنیم

ای بلبل آمد داد تو من بنده فریاد تو

تو شاد گل ما شاد تو کی شکر این احسان کنیم

ای سبزپوشان چون خضر ای غیب‌ها گویان به سر

تا حلقه گوش از شما پردر و پرمرجان کنیم

بشنو ز گلشن رازها بی‌حرف و بی‌آوازها

برساخت بلبل سازها گر فهم آن دستان کنیم

آواز قمری تا قمر بررفت و طوطی بر شکر

می آورد الحان تر جان مست آن الحان کنیم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا