غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۳۱۷

آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک

شنگینک و منگینک سربسته به زرینک

چون منکر مرگست او گوید که اجل کو کو

مرگ آیدش از شش سو گوید که منم اینک

گوید اجلش کای خر کو آن همه کر و فر

وان سبلت و آن بینی وان کبرک و آن کینک

کو شاهد و کو شادی مفرش به کیان دادی

خشتست تو را بالین خاکست نهالینک

ترک خور و خفتن گو رو دین حقیقی جو

تا میر ابد باشی بی‌رسمک و آیینک

بی‌جان مکن این جان را سرگین مکن این نان را

ای آنک فکندی تو در در تک سرگینک

ما بسته سرگین دان از بهر دریم ای جان

بشکسته شو و در جو ای سرکش خودبینک

چون مرد خدابینی مردی کن و خدمت کن

چون رنج و بلا بینی در رخ مفکن چینک

این هجو منست ای تن وان میر منم هم من

تا چند سخن گفتن از سینک و از شینک

شمس الحق تبریزی خود آب حیاتی تو

وان آب کجا یابد جز دیده نمگینک

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا