غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۳۰۶

بیا بیا که تویی شیر شیر شیر مصاف

ز مرغزار برون آ و صف‌ها بشکاف

به مدحت آنچ بگویند نیست هیچ دروغ

ز هر چه از تو بلافند صادقست نه لاف

عجب که کرت دیگر ببیند این چشمم

به سلطنت تو نشسته ملوک بر اطراف

تو بر مقامه خویشی وز آنچ گفتم بیش

ولیک دیده ز هجرت نه روشنست نه صاف

شعاع چهره او خود نهان نمی‌گردد

برو تو غیرت بافنده پرده‌ها می‌باف

تو دلفریب صفت‌های دلفریب آری

ولیک آتش من کی رها کند اوصاف

چو عاشقان به جهان جان‌ها فدا کردند

فدا بکردم جانی و جان جان به مصاف

اگر چه کعبه اقبال جان من باشد

هزار کعبه جان را بگرد تست طواف

دهان ببسته‌ام از راز چون جنین غمم

که کودکان به شکم در غذا خورند از ناف

تو عقل عقلی و من مست پرخطای توام

خطای مست بود پیش عقل عقل معاف

خمار بی‌حد من بحرهای می‌خواهد

که نیست مست تو را رطل‌ها و جره کفاف

بجز به عشق تو جایی دگر نمی‌گنجم

که نیست موضع سیمرغ عشق جز که قاف

نه عاشق دم خویشم ولیک بوی تست

چو دم زنم ز غمت از مت و از آلاف

نه الف گیرد اجزای من به غیر تو دوست

اگر هزار بخوانند سوره ایلاف

به نور دیده سلف بسته‌ام به عشق رخت

که گوش من نگشاید به قصه اسلاف

منم کمانچه نداف شمس تبریزی

فتاده آتش او در دکان این نداف

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا