غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۳۰۲

ما دو سه مست خلوتی جمع شدیم این طرف

چون شتران رو به رو پوز نهاده در علف

هر طرفی همی‌رسد مست و خراب جوق جوق

چون شتران مست لب سست فکنده کرده کف

خوش بخورید کاشتران ره نبرند سوی ما

زانک بوادی اندرند ما سر کوه بر شرف

گر چه درازگردن‌اند تا سر کوه کی رسند

ور چه که عف عفی کنند غم نخوریم ما ز عف

بحر اگر شود جهان کشتی نوح اندریم

کشتی نوح کی بود سخره آفت و تلف

جمله جهان پرست غم در پی منصب و درم

ما خوش و نوش و محترم مست خرف در این کنف

کان زمردیم ما آفت چشم مار غم

آنک اسیر غم بود حصه اوست وااسف

مطرب عارفان بیا مست شدند عارفان

زود بگو رباعیی پیش درآ بگیر دف

باد به بیشه درفکن بر سر هر درخت زن

تا که شوند سرفشان شاخ درخت صف به صف

ابله اگر زنخ زند تو ره عشق گم مکن

عشق حیات جان بود مرده بود دگر حرف

چون غزلی به سر بری مدحت شمس دین بگو

از تبریز یاد کن کوری خصم ناخلف

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا