غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۲۳

دیدم شه خوب خوش لقا را

آن چشم و چراغ سینه‌ها را

آن مونس و غمگسار دل را

آن جان و جهان جان فزا را

آن کس که خرد دهد خرد را

آن کس که صفا دهد صفا را

آن سجده گه مه و فلک را

آن قبله جان اولیا را

هر پاره من جدا همی‌گفت

کای شکر و سپاس مر خدا را

موسی چو بدید ناگهانی

از سوی درخت آن ضیا را

گفتا که ز جست و جوی رستم

چون یافتم این چنین عطا را

گفت ای موسی سفر رها کن

وز دست بیفکن آن عصا را

آن دم موسی ز دل برون کرد

همسایه و خویش و آشنا را

اخلع نعلیک این بود این

کز هر دو جهان ببر ولا را

در خانه دل جز او نگنجد

دل داند رشک انبیا را

گفت ای موسی به کف چه داری

گفتا که عصاست راه ما را

گفتا که عصا ز کف بیفکن

بنگر تو عجایب سما را

افکند و عصاش اژدها شد

بگریخت چو دید اژدها را

گفتا که بگیر تا منش باز

چوبی سازم پی شما را

سازم ز عدوت دست یاری

سازم دشمنت متکا را

تا از جز فضل من ندانی

یاران لطیف باوفا را

دست و پایت چو مار گردد

چون درد دهیم دست و پا را

ای دست مگیر غیر ما را

ای پا مطلب جز انتها را

مگریز ز رنج ما که هر جا

رنجیست رهی بود دوا را

نگریخت کسی ز رنج الا

آمد بترش پی جزا را

از دانه گریز بیم آن جاست

بگذار به عقل بیم جا را

شمس تبریز لطف فرمود

چون رفت ببرد لطف‌ها را

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا