غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۲۱۱

ای روترش به پیشم بد گفته‌ای مرا پس

مردار بوی دارد دایم دهان کرکس

آن گفته پلیدت در روی شدت پدیدت

پیدا بود خبیثی در روی و رنگ ناکس

ما راست یار و دلبر تو مرگ و جسک می‌خور

هین کز دهان هر سگ دریا نشد منجس

بیت القدس اگر شد ز افرنگ پر از خوکان

بدنام کی شد آخر آن مسجد مقدس

این روی آینه‌ست این یوسف در او بتابد

بیگانه پشت باشد هر چند شد مقرنس

خفاش اگر سگالد خورشید غم ندارد

خورشید را چه نقصان گر سایه شد منکس

ضحاک بود عیسی عباس بود یحیی

این ز اعتماد خندان وز خوف آن معبس

گفتند از این دو یا رب پیش تو کیست بهتر

زین هر دو چیست بهتر در منهج مؤسس

حق گفت افضل آنست کش ظن به من نکوتر

که حسن ظن مجرم نگذاردش مدنس

تو خود عبوس گینی نه از خوف و طمع دینی

از رشک زعفرانی یا از شماتت اطلس

این دو به کار ناید جز ناروا نشاید

ای وای آن که در وی باشد حسد مغرس

واهل ز دست او را تبت بس است او را

هر کو عدوی مه شد ظلمات مر ورا بس

اعدات آفتابا می‌دان یقین خفاشند

هم ننگ جمله مرغان هم حبس لیل عسعس

ابتر بود عدوش وان منصبش نماند

در دیده کی بماند گر درفتد در او خس

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا