غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۱۸۶

چنان مستم چنان مستم من امروز

که پیروزه نمی‌دانم ز پیروز

به هر ره راهبر هشیار باید

در این ره نیست جز مجنون قلاوز

اگر زنده‌ست آن مجنون بیا گو

ز من مجنونی نادر بیاموز

اگر خواهی که تو دیوانه گردی

مثال نقش من بر جامه بردوز

خلیل آن روز با آتش همی‌گفت

اگر مویی ز من باقیست درسوز

بدو می‌گفت آن آتش که ای شه

به پیشت من بمیرم تو برافروز

بهشت و دوزخ آمد دو غلامت

تو از غیر خدا محفوظ و محروز

پیاپی می‌ستان از حق شرابی

ندارد غیر عاشق اندر آن پوز

بده صحت به بیماران عالم

که در صحت نه معلومی نه مهموز

چو ناگفته به پیش روح پیداست

چو پوشیده شود بر روح مرموز

خمش کن از خصال شمس تبریز

همان بهتر که باشد گنج مکنوز

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا