غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۱۰۰

بس که می‌انگیخت آن مه شور و شر

بس که می‌کرد او جهان زیر و زبر

مر زبان را طاقت شرحش نماند

خیره گشته همچنین می‌کرد سر

ای بسا سر همچنین جنبان شده

با دهان خشک و با چشمان تر

در دو چشمش بین خیال یار ما

رقص رقصان در سواد آن بصر

من به سر گویم حدیثش بعد از این

من زبان بستم ز گفتن ای پسر

پیش او رو ای نسیم نرم رو

پیش او بنشین به رویش درنگر

تیز تیزش بنگر ای باد صبا

چشم و دل را پر کن از خوبی و فر

ور ببینی یار ما را روترش

پرده‌ای باشد ز غیرت در نظر

مو نباشد عکس مو باشد در آب

صورتی باشد ترش اندر شکر

توبه کردم از سخن این باز چیست

توبه نبود عاشقانش را مگر

توبه شیشه عشق او چون گازرست

پیش گازر چیست کار شیشه گر

بشکنم شیشه بریزم زیر پای

تا خلد در پای مرد بی‌خبر

شحنه یار ماست هر کو خسته شد

گو مرا بسته به پیش شحنه بر

شحنه را چاه زنخ زندان ماست

تا نهم زنجیر زلفش پای بر

بند و زندان خوش ای زنده دلان

خوش مرا عیشیست آن جا معتبر

گر چه می‌کاهم چو ماه از عشق او

گر چه می‌گردم چه گردون بر قمر

بعد من صد سال دیگر این غزل

چون جمال یوسفی باشد سمر

زانک دل هرگز نپوسد زیر خاک

این ز دل گفتم نگفتم از جگر

من چو داوودم شما مرغان پاک

وین غزل‌ها چون زبور مستطر

ای خدایا پر این مرغان مریز

چون به داوودند از جان یارگر

ای خدایا دست بر لب می‌نهم

تا نگویم زان چه گشتم مستتر

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا