غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۰۲

سلیمانا بیار انگشتری را

مطیع و بنده کن دیو و پری را

برآر آواز ردوها علی

منور کن سرای شش دری را

برآوردن ز مغرب آفتابی

مسلم شد ضمیر آن سری را

بدین سان مهتری یابد هر آن کس

که بهر حق گذارد مهتری را

بنه بر خوان جفان کالجوابی

مکرم کن نیاز مشتری را

به کاسی کاسه سر را طرب ده

تو کن مخمور چشم عبهری را

ز صورت‌های غیبی پرده بردار

کسادی ده نقوش آزری را

ز چاه و آب چه رنجور گشتیم

روان کن چشمه‌های کوثری را

دلا در بزم شاهنشاه دررو

پذیرا شو شراب احمری را

زر و زن را به جان مپرست زیرا

بر این دو دوخت یزدان کافری را

جهاد نفس کن زیرا که اجری

برای این دهد شه لشکری را

دل سیمین بری کز عشق رویش

ز حیرت گم کند زر هم زری را

بدان دریادلی کز جوش و نوشش

به دست آورد گوهر گوهری را

که باقی غزل را تو بگویی

به رشک آری تو سحر سامری را

خمش کردم که پایم گل فرورفت

تو بگشا پر نطق جعفری را

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا