مولوی
-
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۴
نی گفت که پای من به گل بود بسی ناگاه بریدند سرم در هوسی نه زخم گران بخوردم از دست…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۳
نومید نیم گرچه ز من ببریدی یا بر سر من یار دگر بگزیدی تا جان دارم غم تو خواهم خوردن…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۲
نقاش رخت اگر نه یزدان بودی استاد تو در نقش تو حیران بودی داغ مهرت اگر نه در جان بودی…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۱
ناخوانده به هرجا که روی غم باشی ور خوانده روی تو محرم آن دم باشی تا کافر را خدا نخواند…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۰
میفرماید خدا که ای هرجائی از عام ببر که خاص آن مائی با ما خو کن که عاقبت آن دلدار…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۹۶۹
میدان و مگو تا نشود رسوائی زیبائی مرد هست در تنهائی گفتا که چه حاجتست اینجا ملکی است کو موی…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۹۶۸
مهمان دو دیده شد خیالت گذری در دیده وطن ساخت ز نیکو گهری ساقی خیال شد دو دیده میگفت مهمان…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۹۶۷
مه دوش به بالین تو آمد به سرای گفتم که ز غیرتش بکوبم سر و پای مه کیست که او…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۹۶۶
من من نیم و اگر دمی من منمی این عالم چو ذره بر هم زنمی گر آن منمی که دل…
بیشتر بخوانید »