مثنوی معنوی
-
بخش ۶۰ – باز مکرر کردن صوفی سال را
گفت صوفی قادرست آن مستعان که کند سودای ما را بی زیان آنک آتش را کند ورد و شجر هم…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۵۹ – مثل
آن یکی میشد به ره سوی دکان پیش ره را بسته دید او از زنان پای او میسوخت از تعجیل…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۵۸ – بیان آنک بیکاران و افسانهجویان مثل آن ترکاند و عالم غرار غدار همچو آن درزی و شهوات و زبان مضاحک گفتن این دنیاست و عمر همچون آن اطلس پیش این درزی جهت قبای بقا و لباس تقوی ساختن
اطلس عمرت به مقراض شهور برد پارهپاره خیاط غرور تو تمنا میبری که اختر مدام لاغ کردی سعد بودی بر…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۵۷ – گفتن درزی ترک را هی خاموش کی اگر مضاحک دگر گویم قبات تنگ آید
گفت درزی ای طواشی بر گذر وای بر تو گر کنم لاغی دگر پس قبایت تنگ آید باز پس این…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۵۶ – مضاحک گفتن درزی و ترک را از قوت خنده بسته شدن دو چشم تنگ او و فرصت یافتن درزی
ترک خندیدن گرفت از داستان چشم تنگش گشت بسته آن زمان پارهای دزدید و کردش زیر ران از جز حق…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۵۵ – دعوی کردن ترک و گرو بستن او کی درزی از من چیزی نتواند بردن
گفت خیاطیست نامش پور شش اندرین چستی و دزدی خلقکش گفت من ضامن که با صد اضطراب او نیارد برد…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۵۴ – قال النبی علیه السلام ان الله تعالی یلقن الحکمه علی لسان الواعظین بقدر همم المستمعین
جذب سمعست ار کسی را خوش لبیست گرمی و جد معلم از صبیست چنگیی را کو نوازد بیست و چار…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۵۳ – جواب قاضی سال صوفی را و قصهٔ ترک و درزی را مثل آوردن
گفت قاضی بس تهیرو صوفیی خالی از فطنت چو کاف کوفیی تو بنشنیدی که آن پر قند لب غدر خیاطان…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۵۲ – باز سال کردن صوفی از آن قاضی
گفت صوفی که چه بودی کین جهان ابروی رحمت گشادی جاودان هر دمی شوری نیاوردی به پیش بر نیاوردی ز…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۵۱ – جواب گفتن آن قاضی صوفی را
گفت قاضی صوفیا خیره مشو یک مثالی در بیان این شنو همچنانک بیقراری عاشقان حاصل آمد از قرار دلستان او…
بیشتر بخوانید »