مثنوی معنویدفتر ششممولوی

بخش ۹۵ – رجوع کردن به حکایت آن شخص وام کرده و آمدن او به امید عنایت آن محتسب سوی تبریز

آن غریب ممتحن از بیم وام

در ره آمد سوی آن دارالسلام

شد سوی تبریز و کوی گلستان

خفته اومیدش فراز گل ستان

زد ز دارالملک تبریز سنی

بر امیدش روشنی بر روشنی

جانش خندان شد از آن روضهٔ رجال

از نسیم یوسف و مصر وصال

گفت یا حادی انخ لی ناقتی

جاء اسعادی و طارت فاقتی

ابرکی یا ناقتی طاب الامور

ان تبریزا مناخات الصدور

اسرحی یا ناقتی حول الریاض

ان تبریزا لنا نعم المفاض

ساربانا بار بگشا ز اشتران

شهر تبریزست و کوی گلستان

فر فردوسیست این پالیز را

شعشعهٔ عرشیست این تبریز را

هر زمانی نور روح‌انگیز جان

از فراز عرش بر تبریزیان

چون وثاق محتسب جست آن غریب

خلق گفتندش که بگذشت آن حبیب

او پریر از دار دنیا نقل کرد

مرد و زن از واقعهٔ او روی‌زرد

رفت آن طاوس عرشی سوی عرش

چون رسید از هاتفانش بوی عرش

سایه‌اش گرچه پناه خلق بود

در نوردید آفتابش زود زود

راند او کشتی ازین ساحل پریر

گشته بود آن خواجه زین غم‌خانه سیر

نعره‌ای زد مرد و بیهوش اوفتاد

گوییا او نیز در پی جان بداد

پس گلاب و آب بر رویش زدند

همرهان بر حالتش گریان شدند

تا به شب بی‌خویش بود و بعد از آن

نیم مرده بازگشت از غیب جان

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا