مثنوی معنویدفتر ششممولوی

بخش ۷۱ – پرسیدن آن وارد از حرم شیخ کی شیخ کجاست کجا جوییم و جواب نافرجام گفتن حرم

اشکش از دیده بجست و گفت او

با همه آن شاه شیرین‌نام کو

گفت آن سالوس زراق تهی

دام گولان و کمند گمرهی

صد هزاران خام ریشان هم‌چو تو

اوفتاده از وی اندر صد عتو

گر نبینیش و سلامت وا روی

خیر تو باشد نگردی زو غوی

لاف‌کیشی کاسه‌لیسی طبل‌خوار

بانگ طبلش رفته اطراف دیار

سبطیند این قوم و گوساله‌پرست

در چنین گاوی چه می‌مالند دست

جیفه اللیلست و بطال النهار

هر که او شد غرهٔ این طبل‌خوار

هشته‌اند این قوم صد علم و کمال

مکر و تزویری گرفته کینست حال

آل موسی کو دریغا تاکنون

عابدان عجل را ریزند خون

شرع و تقوی را فکنده سوی پشت

کو عمر کو امر معروفی درشت

کین اباحت زین جماعت فاش شد

رخصت هر مفسد قلاش شد

کو ره پیغامبری و اصحاب او

کو نماز و سبحه و آداب او

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا