مثنوی معنویدفتر پنجممولوی

بخش ۳۶ – صفت کشتن خلیل علیه‌السلام زاغ را کی آن اشارت به قمع کدام صفت بود از صفات مذمومهٔ مهلکه در مرید

این سخن را نیست پایان و فراغ

ای خلیل حق چرا کشتی تو زاغ

بهر فرمان حکمت فرمان چه بود

اندکی ز اسرار آن باید نمود

کاغ کاغ و نعرهٔ زاغ سیاه

دایما باشد به دنیا عمرخواه

هم‌چو ابلیس از خدای پاک فرد

تا قیامت عمر تن درخواست کرد

گفت انظرنی الی یوم الجزا

کاشکی گفتی که تبنا ربنا

عمر بی توبه همه جان کندنست

مرگ حاضر غایب از حق بودنست

عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بود

بی‌خدا آب حیات آتش بود

آن هم از تاثیر لعنت بود کو

در چنان حضرت همی‌شد عمرجو

از خدا غیر خدا را خواستن

ظن افزونیست و کلی کاستن

خاصه عمری غرق در بیگانگی

در حضور شیر روبه‌شانگی

عمر بیشم ده که تا پس‌تر روم

مهلم افزون کن که تا کمتر شوم

تا که لعنت را نشانه او بود

بد کسی باشد که لعنت‌جو بود

عمر خوش در قرب جان پروردنست

عمر زاغ از بهر سرگین خوردنست

عمر بیشم ده که تا گه می‌خورم

دایم اینم ده که بس بدگوهرم

گرنه گه خوارست آن گنده‌دهان

گویدی کز خوی زاغم وا رهان

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا