مثنوی معنویدفتر پنجممولوی

بخش ۱۶۹ – خنده گرفتن آن کنیزک را از ضعف شهوت خلیفه و قوت شهوت آن امیر و فهم کردن خلیفه از خندهٔ کنیزک

زن بدید آن سستی او از شگفت

آمد اندر قهقهه خنده‌ش گرفت

یادش آمد مردی آن پهلوان

که بکشت او شیر و اندامش چنان

غالب آمد خندهٔ زن شد دراز

جهد می‌کرد و نمی‌شد لب فراز

سخت می‌خندید هم‌چون بنگیان

غالب آمد خنده بر سود و زیان

هرچه اندیشید خنده می‌فزود

هم‌چو بند سیل ناگاهان گشود

گریه و خنده غم و شادی دل

هر یکی را معدنی دان مستقل

هر یکی را مخزنی مفتاح آن

ای برادر در کف فتاح دان

هیچ ساکن می‌نشد آن خنده زو

پس خلیفه طیره گشت و تندخو

زود شمشیر از غلافش بر کشید

گفت سر خنده واگو ای پلید

در دلم زین خنده ظنی اوفتاد

راستی گو عشوه نتوانیم داد

ور خلاف راستی بفریبیم

یا بهانهٔ چرب آری تو به دم

من بدانم در دل من روشنیست

بایدت گفتن هر آنچ گفتنیست

در دل شاهان تو ماهی دان سطبر

گرچه گه گه شد ز غفلت زیر ابر

یک چراغی هست در دل وقت گشت

وقت خشم و حرص آید زیر طشت

آن فراست این زمان یار منست

گر نگویی آنچ حق گفتنست

من بدین شمشیر برم گردنت

سود نبود خود بهانه کردنت

ور بگویی راست آزادت کنم

حق یزدان نشکنم شادت کنم

هفت مصحف آن زمان برهم نهاد

خورد سوگند و چنین تقریر داد

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا