مثنوی معنویدفتر پنجممولوی

بخش ۱۰۲ – جواب گفتن خر روباه را کی توکل بهترین کسبهاست کی هر کسبی محتاجست به توکل کی ای خدا این کار مرا راست آر و دعا متضمن توکلست و توکل کسبی است کی به هیچ کسبی دیگر محتاج نیست الی آخره

گفت من به از توکل بر ربی

می‌ندانم در دو عالم مکسبی

کسب شکرش را نمی‌دانم ندید

تا کشد رزق خدا رزق و مزید

بحثشان بسیار شد اندر خطاب

مانده گشتند از سؤال و از جواب

بعد از آن گفتش بدان در مملکه

نهی لا تلقوا بایدی تهلکه

صبر در صحرای خشک و سنگ‌لاخ

احمقی باشد جهان حق فراخ

نقل کن زینجا به سوی مرغزار

می‌چر آنجا سبزه گرد جویبار

مرغزاری سبز مانند جنان

سبزه رسته اندر آنجا تا میان

خرم آن حیوان که او آنجا شود

اشتر اندر سبزه ناپیدا شود

هر طرف در وی یکی چشمهٔ روان

اندرو حیوان مرفه در امان

از خری او را نمی‌گفت ای لعین

تو از آن‌جایی چرا زاری چنین

کو نشاط و فربهی و فر تو

چیست این لاغر تن مضطر تو

شرح روضه گر دروغ و زور نیست

پس چرا چشمت ازو مخمور نیست

این گدا چشمی و این نادیدگی

از گدایی تست نه از بگلربگی

چون ز چشمه آمدی چونی تو خشک

ور تو ناف آهویی کو بوی مشک

زانک می‌گویی و شرحش می‌کنی

چون نشانی در تو نامد ای سنی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا